شیما وحدیث من

حکایات آموزنده

تغییر در زندگی ......... درزمان های گذشته، پادشاهی تخته سینگی رو دروسط جاده قرارداد وبرای اینکه عکس العمل مردم را ببیند ،خودش را درجایی مخفی کرد . بعضی ازبازرگانان وندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت ازکنارتخته سنگ گذشتند .بسیاری  هم غرولند میکردند که این چه شهری است که نظم ندارد .حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و....باوجود این هیچ کس تخته سنگ را ازروی زمین برنمیداشت .نزدیک غروب، یک روستایی که بارش میوه وسبزیجات بود ،نزدیک سنگ شد . بارهایش رازمین گذاشت باهر زحمتی بود تخته سنگ را ازوسط جاده برداشت وآن را کناری قرارداد. ناگهان کیسه ای را دید که درزیر تخته سنگ قرارداده شده بود،کیسه را بازکرد ودرآن سکه های طلا ویک یادداشت پیدا...
27 ارديبهشت 1390

سخنی بادوستان

سلام دوستان عزیزم خوبید ؟سلامتید؟ راستش وبخواین حدود دوهفته ای بود که کامپیوترم دچارمشکل شد وبااجازتون دیگه برنامه هاش بالا نیومد . منم ناراحت ازاینکه نمیتونم هم پست جدید بذارم وهم به شما دوستان عزیزم سربزنم . هنوزم خیلی درست درست نشده ولی میتونم کارم وراه بندازم . درپستای بعدی حتما عکس دخملام وبا کاراشون میذارم ولی دوست داشتم این بار مطالبی غیر از بچه ها بنویسم . امیدوارم خوشتون بیاد . ...
27 ارديبهشت 1390

روزمعلم برتمام معلمان عزیز مبارک باد ........

یادوخاطره ی  قافله سالارمعلمان شهید ،فیلسوف فرزانه آیت اله مرتضی مطهری وروزمعلم گرامی وجاودانه باد.     آنکه نقاش است ونقشی ساخته باقلم طرح نویی انداخته درمسیر واژه های دوستی سطر سطری زآشنایی داشته آنکه چون اسطوره های پارسی عین ولامی را به میم افراشته هم ردیف انبیاءوعارفان پوششی برجهل جاهل بافته آنکه آهنگ وکلامی دل ربا ازبرای درس خود آراسته چشمه های معرفت جوشد زاو دانشی ازحد فزون انباشته لحظه هایش پرشده ازخاطرات خاطراتی که زدل جان باخته هرچه ازعطرش ببویم کم بو...
27 ارديبهشت 1390

شهادت بی بی دوعالم حضرت فاطمه ی زهرا (س)را به تمامی دوستان عزیزم تسلیت عرض مینمایم

  رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد بردرخانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت راداشت وقت افتادن اوایل وتباری افتاد آنقدرضربه ی پاخورد به درتا که شکست آنقدرشاخه تکان خورد که باری افتاد تکیه بردرزدنش درد سرش شد به خدا اوکنار درو نیز کناری افتاد بعد یک عمر مراعات کنیزان حرم فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی سر این خواستن خود دوسه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به روی مسجد یان گردوغباری افتاد غیرت معجراو دست علی را واکرد همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد وقت برگشت به خانه همه ...
18 ارديبهشت 1390

سفری معنوی ونورانی

سلام مامانای عزیزو گرامی .حالتون خوبه .ممنون که خیلی هاتون ازغیبت من مطلع شدید و پیام های خصوصی وغیر خصوصی دادین . شما عزیزان خیلی به من لطف دارین . راستش بخواین من یه جای خیلی خیلی خوب و پاک ونورانی بودم . انقدرپاک که الان دوباره یادم افتاد  اشک دلتنگی توچشمام جمع شد . شاید تا الان متوجه شده باشید که کجا بودم .بله عزیزان من به شهرهای زیارتی عراق رفتم وآقا امام حسین (ع) من وطلبید . سفر ما خیلی سریع و یکدفعه ای اتفاق افتاد . نمیدونم که چطور یکدفعه طلبیده شدم . سفرما کوتاه اما پرخاطره و زیبا بود . دخملای گلم رو هم با خودم بردم .تا اوناهم ازاین سفر فیض ببرن . تواین سفرف...
8 ارديبهشت 1390
1